سید مهدی سید مهدی ، تا این لحظه: 13 سال و 1 روز سن داره

شازده کوچولو

چی بازی کنیم ها ؟

این چورچین اهنربایی هم بازی خوبیست خلاقیت وتمرکز وشناخت اعضای صورت را به همراه دارد ومناسب بازی هست تا سالهای اتی .البته هنوزصورتی را کامل اعضاش رو نچیندی ولی بیشتر اوقات چهره معقولی را می چنی البته جای دماغ وچشم ودهن را می گذاری هر جای که میلت بکشد  ومن هر بار ذوق می کنم بابت ادمکی که ساختی دلقی که تو می سازی زیبا ترین وخنده دار ترین دلقک دنیاست     خداوند بزرگ حفظت کند ...
10 شهريور 1392

چی بازی کنیم ها ؟

این بازی فوق العاده خوب مفید بود مهدی خیلی زود تضاد ها رو یاد گرفت ومفهوم تضاد ها رو فهمید به طوری که بعد از این بازی توی زندگی روزمره به یه چیزهای اشاره می کرد  مثل در باز  در بسته بالا وپایین لباس تنگ ولباس گشاد اگر لباسی به راحتی تنش می رفت می گفتم لباس گشاد بین اسباب بازی های هم شکلش از نظر اندازه اونها رو می شناخت مثلا  قاقان ببوی بوزگ (ماشین پلیس بزرگ) قاقان ببوی کوچیچ(ماشین پلیس کوچیک ) مهدی به اتوبوس میگه( بیزی بیزی) و وقتی تو خیابون اتوبوس می دید می گفت (بیزی بیزی بزوگ) وبه مینی بوس می گفت (بیزی بیزی کوچیچ) یا لیوان اب پر وخالی رو می گفت خلاصه که این خیلی بازی مفیدو اموزندهای بود اولش ...
10 شهريور 1392

چی بازی کنیم ها ؟

خوب بازی که ما می خواستیم زیاد روش مانور بدیم خیلی کارها انجام بدیم کاغذ بازی بودی ولی  زهی خیال باطل اول چسبی اوردیم با کاغذ رنگی  کاغذی تکه کردیم ب پشتش چسب زدیم چسبانیم به مقوا بعد چسب  به مهدی دادم وکاغذ هم گفتم این مدلی بچسباند مهدی هم اون کاغذ رو چسب مالی کرد چسباند یه مقوا بلند شد رفت ما هم مماخ سوخته دیگر نتوانستیم توجه اش را به این بازی جلب کنیم وهمچنان هم بعد از گذشت چند ماه مهدی اشتیاقی برای این بازی ندارد مثل دفعه اول یکی دوتا کاغذ می چسباند بدون توچه به حضور مشتاق ما صحنه رو ترک می کنه وما هم با کلی ایده های کلاژ وکار دستی در خود فرو می ریم که چرا به افکار ونظرات ما احترام نمی گذار این نیم ...
10 شهريور 1392

چی بازی کنیم ها ؟

این بازی ابتکاری خودت هست بازی که تو را ساعتها مشغول نگه می دارد من گاهی متعجب می شوم از تو که چگونه یک ساعتی مشغول این بازی هستی سیر نمی شوی اغلب اوقات در روز فقط این بازی را می کنی در سکوت این بازی را با هر پستی وبلندی که هست انجام میدهی از چروک پتو گرقته تا لبه های فرش وانتنی که از زیر موکت رد شد اگر چین وچروکی پیدا نکنی خود چین وچروک خلق می کنی روی تخت ما رفته پتو را تکون می دی تا چروکی رویش ایجاد شود که بازی خودرا انجام بدی   اول کمی نشسته این بازی را انجام می دی از بالا به ماشین هایت نگاه می کنی که چگونه از این پستی وبلندی بالا وپایین می رون بعد دراز می کشی رو زمینی از پایین به حرکت چرخها نگاه میکن...
10 شهريور 1392

دوسالگی

تولد دوسالگی رو می خواستیم در خانواد کوچک خودمان جشن بگیریم که نشد هم زمان مصادف شد با مهمانی دادن مان اعضای خانواده دایی ها  وخاله ها مادربزرگ وپدر بزرگ ماهم کیکی خریدم گفتیم دور همی جشنی بگیریم بدون تزئینات وکادو هم نخریده بودیم هنوز وبلاخره جشنی گرفتیم کوچک اما با یاد ماندنی وشما تا قبل از روشن شدن فشفشه ها خیلی خوب وخوشحال بودی ولی وقتی فشفشه ها رو روشن گردیم ترسیدی تا اخر مهمونی قاطی کرده بودی ولی این شب به یاد گار ماند برای ما وتو           ...
10 شهريور 1392

چی بازی کنیم ها ؟

سلامی دوباره خوب یه جهشی داشته باشیم به دوسالگی این جهش به خاطر اینکه عکسهای سه ماه اخر سال ٩١ رو پیدا نمی کنم حوصله گشتن هم ندارم با نادیده گرفتن اون سه ماه اخر می ریم به سال جدید سال ٩٢که پسر گل مامانی بزرگتر هم شده وعاقل تر بازی های هدمند تری می شه باهاش انجام داد ما هم همت کردیم رفتم چند مدل اسباب بازی خریدم ب رای گل پسر که یکی یکی باهاش انجام بدیم ولی دریغ از صبر وحوصله پسر جان که تا همه رو دید خواست به هر کدوم از بازی ها یه نوکی بزنه ببینه چی به چیه اولین بازی دومینو می باشد که بازی جالبی بود مدتی سرگرمش بود اشکال هندسی که داره کمی پیچیده تر بود باید ازمون وخطا می کرد تا درست از اب در بیاد کمی سرگرمش شد نفهمید چی به چیه...
10 شهريور 1392

چی بازی کنیم ها ؟

این اشکال هندسی را هم دوست می داری دفعه دوم ان را کامل وبدون خطای چیندید اسم انها رو هم بلدی   نمی دانم چرا از نقاشی کردن خوشت نمی اید از هفت هشت ماهگی جلوت مداد کاغذ گذاشتم تا خط خطی کنی ولی علاقه ای نشان ندادی تا اکنون بازهم برای اینکه علاقه مندت کنم به در حمام کاغذ چسباندم برایت از بین قلم موهای خودم قلمی انتخاب کردم ورنگی تا تقاشی دیواری کنی کمی خوشت امده ازاین نقاشی کردن ولی نه ان طور که دل من می خواهد با مداد رنگی وماژیک که یکی دوتا خط بیشتر نمی کشی ولی با این قلم مو پنچ دقیقه ای مشغولی ولی خیلی زود حوصله ات سر می رود جان مادر  نمی دوانم بعد ها علاقه ای پیدا خواهی کرد یا نه اخر من همیشه دوست داشتم ک...
9 شهريور 1392

نمایشگاه کتاب سال 92

رفتیم با گل پسرمان نمایشگاه چقدر هم اقا بود این شازده صدایش در نیامد اون چند ساعتی که تو کالسکه نشسته بود نگاه می کرد براش کتاب خریدیم یکی دوتا اسباب بازی فکری ولی خیلی از کتابهای که مناسب سنش بود را داشت وما خرید چندانی نکردیم البته خودم بیشتر خسته شدم ...
9 شهريور 1392