سید مهدی سید مهدی ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

شازده کوچولو

اولین پارک رفتن من

  یکی بود یکی نبود یه روزی من از صبح که خواب بیدار شدم همش نق زدم وگریه کردم خلاصه نمی دونم اون روز من چم شده بود واینقدر گریه می کردم  مامانی وبابایم هم دیگه مغزشون کار نمی کرد که من رو چی کار کنند تا اینکه مامانم گفت بریم بیرون یه دور بزنیم شاید من ساکت بشم خلاصه من رو سوار ماشین کردن ورفتیم دور دور کردیم وبه یه جای رسیدم که یه سری چیزهای خوشگل داشت ما هم پیاده شدیم ومامان یشنهاد داد تا من رو ببرن با این چیزهای خوشگل بازی کنم مامان هم گفت بیا مهدی سوار سرسرش کنیم من رو می برد بالا می زاشت ویهوی منو هل می داد می اومدم پایین اولش ترسیدم ولی بعدش خیلی خوشم اومد وفهمیدم اسمش سر سره هست بابایم هم گفت سوار تاپش کنیم واونم خ...
18 بهمن 1390

اذیت های یک دندون

وقتی می خوای دندون در بیاری همش دستت رو می کنی تو دهنت الهی بمیرم که لثه هات می خاره من نمی تونم کاری کنم واست اگر بهت هویچ و یا کرفس بدم یه تیکه گنده با دندونات نصف می کنی که خیلی خطر ناکه   دندونیت هم که می زارم تو یخچال واست کمی بهت ارامش می ده   ایشالله زود دندونات در بیاد وراحت بشی پسر گلم     ...
18 بهمن 1390

اولین تجربه اتلیه پسرم

دیروز ظهر بردیمت اتلیه که ازت عکسهای خوشگل بندازیم وشما حسابی اونجا شیطونی کردی  تا می زاشتیمت روز زمین جایی که اقای عکاس دکور چیده بود که ازت عکس بندازه سریع وسایل رو برمی داشتی مشغول بازی کردن باهاشون می شدی هرچی هم ما صدات می کردیم وانواع اقسام صداها رو در می اوردیم ولی شما همچنان مشغول کار خودت بودی خودمون رو کشتیم تا شما لبخند بزنی کلا دو سه بار خندیدی  که اقای عکاس می گفت خیلی پسر با جذبه ای هستی خلاصه که یا واسه خودت چهار دست وپا می رفتی این ور اون ور یا وسایل دکور رو برمی داشتی من رو حسابی خسته کرده بودی ولی بد قلقی نکردی وپسر اقای بودی                 ...
7 بهمن 1390

نه ماهگیت مبارک

 دیروز ششم  بهمن ماه پسر عزیزتر از جانم نه ماهش تموم شد و وارد ده ماهگی شد   خدایای شکرت چقدر زندگی زیباست در کنار تو بودن مهدی جان چقدر لحظه های زندگی پر ارزشه وقتی تو هستی چقدر لحظه هایی که خوابی دلم برات تنگ میشه ومدام میام نگاهی به صورت ماه می کنم چقدر در اغوش کشیدنت رو دوست دارم وتمام وجودم رو لبریز از بوی تنت می کنم چقدر نگاه کردن به تو لذت بخشه ایا تو دنیا چیزی زیبا تر از تو هست ؟ چقدر حس مادر بودن خوبه چقدر از خدا ممنونم که تو رو به من داد وافتخار این رو به من داد که لذت داشتن فرشته ای از فرشته هاش رو داشته باشم این چقدر ها خیلی زیاده اینقدر که قابل توصیف نیست   فقط از خدا یک چیز رو می خوام &...
7 بهمن 1390

' گردش یک روز شیرین

چند وقت پیش با مامانی وبابای رفتیم پروما کلی خرید کردیم ومن هم رفتم سوار یه هواپیمای خوشگل شدم   البته چون ظهر بود همه دستگاهها خاموش بودن نمی شد هواپیما سواری کرد   بعد هم که خریدامون رو کردیم برگشتیم خونه البته مامان هی میگفت من گشتمه بریم پیتزا دی وبابای هم سر راه ما رو برد اونجا من که نمی دونم پیتزا چی هست ودی هم چیه خوردنه پوشیدنیه اسباب بازیی ولی خلاصه من تو بغل مامان رفتم همه جا رو هم خوب دید می زدم که چیزی از قلم نیفته تا اینکه رفتیم یه جای بزرگی که کلی ادما بودن داشتن یه چیزی می ذاشتند تو دهنشون مامانم من رو گذاشت توی یه صندلی اول کمی نگاهش کردم وبعد هم خوشم اومد ازش تاپ تاپ می کوبیدم روی اون جلوش  &n...
2 بهمن 1390

چهارمین دندون

  امروز صبح که از خواب پا شدی  خواستم که بهت صبحانه بدم دیدم دندون بالایت سمت راست در اومده دیشب لثت سفید ونازک شده بود به بابای گفتم که امروز فرداست که دندونت در بیاد وامروز صبح من رو ذوقزده کردی عزیزم ولی جالبش اینجاست که قبل از در اومدن این دندونت کناریش که دندون پیشین این میشهدر اومده بود  من کمی متعجب که چرا دوتای جلو رو در نیاوردی دندون کناریش داره در میاد ونگران که نکنه کج بشه ولی خدا رو شکر یه هفته بعد از در اوردن اون کناری این دندون جلویت در اومد بازم مبارکت باشه عزیز دلم      ...
1 بهمن 1390

منم بلدم تنهای غذا بخورم

مگه چیه منم می خوام خودم غذا بخورم عین ادم بزرگ ها    ولی نمی دونم چرا عروسکهای پیشبندم بیشتر غذا ها رو خوردن    حالا یه لیسی هم از ته کاسه ام بزنم  شاید یه چیزی گیرم بیاد                                                       فکر نکنید همیشه اینقدر کثیفم ها من مثل اقاها می مونم باور ندارید این عکسم رو ببینید       ...
1 بهمن 1390

قان قان ماشین بازی

اخ جون ماشین بازی  قان قان اقاننننننننننننننننننننننن قان قان قاننننننننننننننننننننننننن  برید کنار شوفر مهدی داره میاد         اینم یکی دیگه از ماشین های منه این خیلی دوست دارم           ...
1 بهمن 1390

هشت ماهگیت مبارک

امروزپسرم رفت تو ماه هشت هشت ماه طلای  هشت ماه زیبا تک تک روزهاش زیبا بود وبیشتر هم زیبا خواهد شد هرروز مارو با وجود خودت لبریز از عشق کردی انشالله روزی خودت هم طعم این عشق رو بچشی  روزی پدر بشی واز وجود فرزندت لذت ببری                     ...
8 دی 1390