اولین تجربه اتلیه پسرم
دیروز ظهر بردیمت اتلیه که ازت عکسهای خوشگل بندازیم وشما حسابی اونجا شیطونی کردی تا می زاشتیمت روز زمین جایی که اقای عکاس دکور چیده بود که ازت عکس بندازه سریع وسایل رو برمی داشتی مشغول بازی کردن باهاشون می شدی هرچی هم ما صدات می کردیم وانواع اقسام صداها رو در می اوردیم ولی شما همچنان مشغول کار خودت بودی خودمون رو کشتیم تا شما لبخند بزنی کلا دو سه بار خندیدی که اقای عکاس می گفت خیلی پسر با جذبه ای هستی خلاصه که یا واسه خودت چهار دست وپا می رفتی این ور اون ور یا وسایل دکور رو برمی داشتی من رو حسابی خسته کرده بودی ولی بد قلقی نکردی وپسر اقای بودی ...
نویسنده :
مامان مهدی
13:50