سید مهدی سید مهدی ، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره

شازده کوچولو

اولین تجربه اتلیه پسرم

دیروز ظهر بردیمت اتلیه که ازت عکسهای خوشگل بندازیم وشما حسابی اونجا شیطونی کردی  تا می زاشتیمت روز زمین جایی که اقای عکاس دکور چیده بود که ازت عکس بندازه سریع وسایل رو برمی داشتی مشغول بازی کردن باهاشون می شدی هرچی هم ما صدات می کردیم وانواع اقسام صداها رو در می اوردیم ولی شما همچنان مشغول کار خودت بودی خودمون رو کشتیم تا شما لبخند بزنی کلا دو سه بار خندیدی  که اقای عکاس می گفت خیلی پسر با جذبه ای هستی خلاصه که یا واسه خودت چهار دست وپا می رفتی این ور اون ور یا وسایل دکور رو برمی داشتی من رو حسابی خسته کرده بودی ولی بد قلقی نکردی وپسر اقای بودی                 ...
7 بهمن 1390

نه ماهگیت مبارک

 دیروز ششم  بهمن ماه پسر عزیزتر از جانم نه ماهش تموم شد و وارد ده ماهگی شد   خدایای شکرت چقدر زندگی زیباست در کنار تو بودن مهدی جان چقدر لحظه های زندگی پر ارزشه وقتی تو هستی چقدر لحظه هایی که خوابی دلم برات تنگ میشه ومدام میام نگاهی به صورت ماه می کنم چقدر در اغوش کشیدنت رو دوست دارم وتمام وجودم رو لبریز از بوی تنت می کنم چقدر نگاه کردن به تو لذت بخشه ایا تو دنیا چیزی زیبا تر از تو هست ؟ چقدر حس مادر بودن خوبه چقدر از خدا ممنونم که تو رو به من داد وافتخار این رو به من داد که لذت داشتن فرشته ای از فرشته هاش رو داشته باشم این چقدر ها خیلی زیاده اینقدر که قابل توصیف نیست   فقط از خدا یک چیز رو می خوام &...
7 بهمن 1390

' گردش یک روز شیرین

چند وقت پیش با مامانی وبابای رفتیم پروما کلی خرید کردیم ومن هم رفتم سوار یه هواپیمای خوشگل شدم   البته چون ظهر بود همه دستگاهها خاموش بودن نمی شد هواپیما سواری کرد   بعد هم که خریدامون رو کردیم برگشتیم خونه البته مامان هی میگفت من گشتمه بریم پیتزا دی وبابای هم سر راه ما رو برد اونجا من که نمی دونم پیتزا چی هست ودی هم چیه خوردنه پوشیدنیه اسباب بازیی ولی خلاصه من تو بغل مامان رفتم همه جا رو هم خوب دید می زدم که چیزی از قلم نیفته تا اینکه رفتیم یه جای بزرگی که کلی ادما بودن داشتن یه چیزی می ذاشتند تو دهنشون مامانم من رو گذاشت توی یه صندلی اول کمی نگاهش کردم وبعد هم خوشم اومد ازش تاپ تاپ می کوبیدم روی اون جلوش  &n...
2 بهمن 1390

چهارمین دندون

  امروز صبح که از خواب پا شدی  خواستم که بهت صبحانه بدم دیدم دندون بالایت سمت راست در اومده دیشب لثت سفید ونازک شده بود به بابای گفتم که امروز فرداست که دندونت در بیاد وامروز صبح من رو ذوقزده کردی عزیزم ولی جالبش اینجاست که قبل از در اومدن این دندونت کناریش که دندون پیشین این میشهدر اومده بود  من کمی متعجب که چرا دوتای جلو رو در نیاوردی دندون کناریش داره در میاد ونگران که نکنه کج بشه ولی خدا رو شکر یه هفته بعد از در اوردن اون کناری این دندون جلویت در اومد بازم مبارکت باشه عزیز دلم      ...
1 بهمن 1390

منم بلدم تنهای غذا بخورم

مگه چیه منم می خوام خودم غذا بخورم عین ادم بزرگ ها    ولی نمی دونم چرا عروسکهای پیشبندم بیشتر غذا ها رو خوردن    حالا یه لیسی هم از ته کاسه ام بزنم  شاید یه چیزی گیرم بیاد                                                       فکر نکنید همیشه اینقدر کثیفم ها من مثل اقاها می مونم باور ندارید این عکسم رو ببینید       ...
1 بهمن 1390

قان قان ماشین بازی

اخ جون ماشین بازی  قان قان اقاننننننننننننننننننننننن قان قان قاننننننننننننننننننننننننن  برید کنار شوفر مهدی داره میاد         اینم یکی دیگه از ماشین های منه این خیلی دوست دارم           ...
1 بهمن 1390

هشت ماهگیت مبارک

امروزپسرم رفت تو ماه هشت هشت ماه طلای  هشت ماه زیبا تک تک روزهاش زیبا بود وبیشتر هم زیبا خواهد شد هرروز مارو با وجود خودت لبریز از عشق کردی انشالله روزی خودت هم طعم این عشق رو بچشی  روزی پدر بشی واز وجود فرزندت لذت ببری                     ...
8 دی 1390