یازده ماهگی
مبارک باشه یازده ماهگیت الان دارم روزها رو میشمارم واسه تولدت وخودم رو اماده میکنم که یه تولد خوشگل واست بگیرم اخی یادش بخیر پارسال هم همین موقع ها داشتم خودم رو اماده می کردم برای ورودت به این دنیا هرروز منتظرت بودم که بیای یادش بخیر چه روزهای خوبی بود وصد البته الان که تو در کنارمی بهتر وقشنگ تر ماشالله به این زلف قشنگت ...
نویسنده :
مامان مهدی
15:56
عید نوروز
به به عید اومده دوباره امسال اولین عید نوروز پسرم هست امسال اولین بهار زندگیش هست ایشالله که زندگیت پر از بهار باشه صد تا بهار دویست تا بهار سیصدتا بهار نه هزار هزارتا بهار بیاد و بره وتو زنده باشی واز زندگیت لذت ببری عید شما مبارک باشه مامانی سال خوبی داشته باشی وسالهای بسیار خوب تر ...
نویسنده :
مامان مهدی
15:47
مهدی در خانه تکونی
امسال خونه تکونی با تو صفای دیگه داشت تا من یه چیزی رو می اودم وسط که تمیز کنم جلو تر از من شما بالا سرش بودی کلی هم کیف می کرد چنان جیغ های از خوشحالی می کشیدی که گفتنی نیست اگر هم یواشکی بدور از چشم تو من کاری می کردم وشما متوجه می شدی که من دارم یه کاری میکنم خودت رو سریع به صحنه می رسوندی وغرغر می کردی که چرا خبرت نکردم بیای خرابکاری کنی این کابینتهای بیچاره که از دست تو یه روز خوش ندارن مدام داری توشون رو خالی میکنی ومن پر می کنم امان از دست تووروجک ...
نویسنده :
مامان مهدی
15:41
مهمونی بچه های اردیبهشتی
رو 12 اسفند مامان کیمیا جون زحمت کشید وبچه ها رو دعوت کرد خونشون ماهم بدون ماشین رفتیم که خیلی بهمون خوش گذشت واقعا تجربه جالبی بود جون مهدی تا حالا نینی ندیده بود اتفاقهای بامزهای هم افتاد همه نینی ها مشغول خوردن اسباب بازی های همدیگه بودن اینم چند تا عکس یادگاری ...
نویسنده :
مامان مهدی
14:58
برای پسرم
می نویسم برای تو برای توی که همه زندگی من هستی ومن با بودن با تو طعم زندگی را چشیدم مرداد سال 1389 دلم فرشته کوچکی میخواست که به زندگی من قدم بگذاره دوست داشتم برای خودم از خدا وند نشانه ای داشته باشم و تا اون رو در اغوش بگیرم وبوی بهشت را استشمام کنم وخدا وند به من فرشته ای بخشید که حقیقتا بوی بهشت را می داد ومن رو لبریز کرداز عشق از عشقی که هیچ گاه نمی توان مانندش را یافت خدا وندا سپاسگزارم بخاطر وجود نازنین پسرم وسپاسگزارم بخاطر لطف بی دریغت  ...
نویسنده :
مامان مهدی
22:52
پیشرفت های مهدی
قربونت برم مامانی که توی این نه ماهگی هر روز من رو هیجان زده می کنی دیروز 13 بهمن ماه در کمال تعجب من دست دسی کردی ومن کلی ذوق زده شدم خودت هم انگاری فهمیده بودی که یه کار جدید کردی می خندیدی ومن که می گفتم دوباره دست بزن مثلا خجالت می کشیدی وسرت رو کج می کردی خودت هم ذوق می کردی از دست زدن قربونت برم اصوات کامل تری رو می گی چند روز هم هست که میگی غار غار اخه من صدای کلاغ واست در اوردم وشما هم تکرارش می کنی وبع بع هم می گی صدای ا...
نویسنده :
مامان مهدی
22:45
بدون شرح (البته کم شرح)
من دیگه بلد شدم خودم اسباب بازی هام رو از تو سبدش در بیارم وقتی مامانم من رو می زاره تو تختم بره به کاراش برسه من همه وسایل روی میز تعویزم رو میرزم پایین وکاراش رو بیشتر می کنم اینم دست دسی که مامانم تعریفشو واستون کرده بود ...
نویسنده :
مامان مهدی
18:08
ودوباره زمستان
اخ جون بازم برف چقدر دوست دارم برف رو ایندفعه بیشتر دقت کردم وبیشتر فهمیدم که برف چیه خیلی دوسشون دارم مثل مامانم که وقتی برف میاد کلی لذت می بره ...
نویسنده :
مامان مهدی
16:57