چی بازی کنیم ها
قصه از انجای شروع شده که شما به نقاشی علاقه ای نداری من هر ترفندی به کار می برم که علاقه مندت کنم که باز هم شما روی خوشی نشان نمی دی
رفتیم از کوچه خیابون چند برگ اوردیم 0راستی باید برم کمی کتاب علوم بخوانم یادم بیاید اسم درختان وشکل برگ انها را ( واقعا خجالت کشیدم از بی سوادیم )
خوب کجا بودیم ................. اهان رفتیم چند برگ با مهدی برداشتیم اوردیم به خانه اگر جلوی مهدی را نگرفته بودیم که یه کامیون برگ باید می اوردیم طبقه سوم
بعد رنگهار واوردیم که رنگ کند این برگ های هزار رنگ پاییزی را
به ساعت دوربین نگاه کن به همین چند دقیقه حوصله ات سر می رود از نقاشی
بعد با کاغذ شکل بستنی برات بردیده بودم که خواستی ان را رنگ کنی
و مزه ان را خواستی بچشی
بعد ویرت گرفت بروی سراغ قیچی
البته مدت یک ماهی است که قیچی به دستت دادم اولش از این قیچی های بی خطر گرفتیم برایت که دیگه خیلی بی خطر بود هیچی نمی برید اعصابت خورد می شه وقتی می دیدی چیزی نمی برد
بعد ما از تو کم حوصله تر رفتیم قیچی اشپز خانه اوردیم دادیم به دستت ولی هزارتا قانون گذاشتیم برایت
اولین قاون :بدون حضور مامان نباید به قیچی دست بزنی
دومین قانون : فقط زمانی قیچی به دست می گیری که نشسته باشی
وسومین قانون :دستهایت را عقب نگه داری
(خوب این کجاش هزارتا قانون شد خالی بستیم )
ولی شرط وشروط زیاد گذاشتیم شما هم رعایت می کنی
خداوند بزرگ ومتعال خمیشه نگه دارت باشد