سید مهدی سید مهدی ، تا این لحظه: 13 سال و 9 روز سن داره

شازده کوچولو

دوسالگی

تولد دوسالگی رو می خواستیم در خانواد کوچک خودمان جشن بگیریم که نشد هم زمان مصادف شد با مهمانی دادن مان اعضای خانواده دایی ها  وخاله ها مادربزرگ وپدر بزرگ ماهم کیکی خریدم گفتیم دور همی جشنی بگیریم بدون تزئینات وکادو هم نخریده بودیم هنوز وبلاخره جشنی گرفتیم کوچک اما با یاد ماندنی وشما تا قبل از روشن شدن فشفشه ها خیلی خوب وخوشحال بودی ولی وقتی فشفشه ها رو روشن گردیم ترسیدی تا اخر مهمونی قاطی کرده بودی ولی این شب به یاد گار ماند برای ما وتو           ...
10 شهريور 1392

چی بازی کنیم ها ؟

سلامی دوباره خوب یه جهشی داشته باشیم به دوسالگی این جهش به خاطر اینکه عکسهای سه ماه اخر سال ٩١ رو پیدا نمی کنم حوصله گشتن هم ندارم با نادیده گرفتن اون سه ماه اخر می ریم به سال جدید سال ٩٢که پسر گل مامانی بزرگتر هم شده وعاقل تر بازی های هدمند تری می شه باهاش انجام داد ما هم همت کردیم رفتم چند مدل اسباب بازی خریدم ب رای گل پسر که یکی یکی باهاش انجام بدیم ولی دریغ از صبر وحوصله پسر جان که تا همه رو دید خواست به هر کدوم از بازی ها یه نوکی بزنه ببینه چی به چیه اولین بازی دومینو می باشد که بازی جالبی بود مدتی سرگرمش بود اشکال هندسی که داره کمی پیچیده تر بود باید ازمون وخطا می کرد تا درست از اب در بیاد کمی سرگرمش شد نفهمید چی به چیه...
10 شهريور 1392

چی بازی کنیم ها ؟

این اشکال هندسی را هم دوست می داری دفعه دوم ان را کامل وبدون خطای چیندید اسم انها رو هم بلدی   نمی دانم چرا از نقاشی کردن خوشت نمی اید از هفت هشت ماهگی جلوت مداد کاغذ گذاشتم تا خط خطی کنی ولی علاقه ای نشان ندادی تا اکنون بازهم برای اینکه علاقه مندت کنم به در حمام کاغذ چسباندم برایت از بین قلم موهای خودم قلمی انتخاب کردم ورنگی تا تقاشی دیواری کنی کمی خوشت امده ازاین نقاشی کردن ولی نه ان طور که دل من می خواهد با مداد رنگی وماژیک که یکی دوتا خط بیشتر نمی کشی ولی با این قلم مو پنچ دقیقه ای مشغولی ولی خیلی زود حوصله ات سر می رود جان مادر  نمی دوانم بعد ها علاقه ای پیدا خواهی کرد یا نه اخر من همیشه دوست داشتم ک...
9 شهريور 1392

نمایشگاه کتاب سال 92

رفتیم با گل پسرمان نمایشگاه چقدر هم اقا بود این شازده صدایش در نیامد اون چند ساعتی که تو کالسکه نشسته بود نگاه می کرد براش کتاب خریدیم یکی دوتا اسباب بازی فکری ولی خیلی از کتابهای که مناسب سنش بود را داشت وما خرید چندانی نکردیم البته خودم بیشتر خسته شدم ...
9 شهريور 1392

چی بازی کنیم ها ؟

این بازی رو یادتونه این همون هوش چینه  مهدی  فقط این تکه ها رو میزاشت و بر می داشت حالا این  گل پسر بعداز هیجده ماهگیش کامل میوه ها رویاد گرفته  می زاره سر جاشون البته اون چهار تا کارت ها هم که حیوانات وحشی واهلی هستن هم یاد گرفته هر قطعه رو سر جای خودش می زاره واگر اسم حیونی رو ببرم نشون می ده  چون هنوز مهدی نمیتونه صحبت کنه با اشاره حرفش رو می روسونه    تعجب نکنید این پسر منه اقا مهدی که کچل شده مامانی بعد از حسابی کلنجار رفتن واین دست و اون دست کردن مردد بودن اینکه شما رو کچل کنه یا نه بلاخره دلش رو به دریا زد این کار روکرد تا بلکه موهای شما رشد بهتری پیدا کنه از کرک ونرمی در بیاد  وصد ا...
6 آذر 1391

چی بازی کنیم ها ؟

این یه مدل پازله که واست خریدم که حرف توش رو می شه در اورد ودوباره سر جاش گذاشته یا میشه باهاش مکعب درست کرد یا کنار هم چیند    البته بشترین بازی که باهاش می کنی اینکه حروف توش رو در میاری من دوتا یا سه تا حروف رو  کنار هم میچینم وشما حرف مورد نظر رو از بین حروف چیده شده پیدا می کنی میزاری سر جاش این کار باعث شده قدرت تشابهات زیاد بشه وتمرکزت رو افزایش بده  هماهنگی بیشتری بین دست و چشم ومغرت ایجادبشه در اوایل زیاد دستت هماهنگ نبود که این حروف رو بزاری سر جاهاشون ولی  میشه گفت همون اوایل   تشخیص دادی حرف مورد نظر رو از بین حروف چیده شده   وبرمیداشتی می دادی به من که بزارم سر جاهاشون وبه مرو...
27 آبان 1391

سفر به شمال

اولین سفرت به شمال خیلی خاطره انگیز بود    توی راه که بیشترش خواب بودی  وقتی رسیدیم به شمال ورفتیم دریا کمی  ترسیدی خوشت نبومد از اینکه پاهات رو بزاری رو ماسه ها ووقتی موج دریا به پاهات می خورد می ترسیدی ودست من یا بابات رو می کشیدی وفرار می کردی ولی فرداش که رفتیم دوباره دریا دیگه نمی شد نگه ت داشت می خواستی تا وسط دریا بری حسابی کیف کردی اب بازی کردی کلی هم ماسه بازی کردی  خودت رو پرت می کردی تو اب اصلا من مونده بودم ترسی نداری .  بابای هم تو رو گذاشته بود رو دوشش باهم رفته بودید اون جلو جلو ها که دیگه من حسابی ترسیده بودم  بعد از کلی بازی ویه خواب درست حسابی تو چادر کنار دریا هم کردی &n...
15 آبان 1391

چی بازی کنیم ها ؟

 برات لگو خریدم شماهم عاشق بازی باهاش شدی هروز باهاش بازی می کنی اول که نمیدونستی چه جوری میشه باهاش بازی کرد خودم چند بار جلوت روهم سوارشون کردم تا یاد گرفتی که بچینی رو هم  . عاشق قطاربازی شدی به قطار بازی می گی چی چی  خیلی لذت می بری از بازی با این ها     اینم اولین برجی هست که خودت به تنهای  ساختی         ...
17 شهريور 1391