دوسالگی
تولد دوسالگی رو می خواستیم در خانواد کوچک خودمان جشن بگیریم که نشد هم زمان مصادف شد با مهمانی دادن مان اعضای خانواده دایی ها وخاله ها مادربزرگ وپدر بزرگ ماهم کیکی خریدم گفتیم دور همی جشنی بگیریم بدون تزئینات وکادو هم نخریده بودیم هنوز وبلاخره جشنی گرفتیم کوچک اما با یاد ماندنی وشما تا قبل از روشن شدن فشفشه ها خیلی خوب وخوشحال بودی ولی وقتی فشفشه ها رو روشن گردیم ترسیدی تا اخر مهمونی قاطی کرده بودی ولی این شب به یاد گار ماند برای ما وتو ...
نویسنده :
مامان مهدی
14:26