چی بازی کنیم ها
قصه از انجای شروع شده که شما به نقاشی علاقه ای نداری من هر ترفندی به کار می برم که علاقه مندت کنم که باز هم شما روی خوشی نشان نمی دی رفتیم از کوچه خیابون چند برگ اوردیم 0راستی باید برم کمی کتاب علوم بخوانم یادم بیاید اسم درختان وشکل برگ انها را ( واقعا خجالت کشیدم از بی سوادیم ) خوب کجا بودیم ................. اهان رفتیم چند برگ با مهدی برداشتیم اوردیم به خانه اگر جلوی مهدی را نگرفته بودیم که یه کامیون برگ باید می اوردیم طبقه سوم بعد رنگهار واوردیم که رنگ کند این برگ های هزار رنگ پاییزی را به ساعت دوربین نگاه کن به همین چند دقیقه حوصله ات سر می رود از نقاشی&nb...
نویسنده :
مامان مهدی
15:18