چهل روزگی
مهدی از وقتی به دنیا اومدی دل درد داشتی وشبها تا ساعت 3 صبح گریه می کردی ومن هم پای تو اشک
می ریختم واز خدا می خواستم که این درد های تو تموم بشه همه می گفتند که چهل روزت بشه خوب می
شی ومن هم به امید اینکه چهل روزت بشه روزها رو سپری می کردم اون روز هم رفتیم خونه مامان جونی
واونجا شما رو بردیم حمام واب چهل کلید ریختیم رو سرت وقتی امدیم بیرون از حمام خاله سهیلا چون کلاه
برات نبرده بودم روسری بست به سرت وشما عین پیرزن نقلی ها شدی وکلی خوشگل شده بودی مامانی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی