سید مهدی سید مهدی ، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

شازده کوچولو

اولین پارک رفتن من

1390/11/18 16:44
نویسنده : مامان مهدی
396 بازدید
اشتراک گذاری

  یکی بود یکی نبود یه روزی من از صبح که خواب بیدار شدم همش نق زدم وگریه کردم خلاصه نمی دونم

اون روز من چم شده بود واینقدر گریه می کردم  مامانی وبابایم هم دیگه مغزشون کار نمی کرد که من رو

چی کار کنند تا اینکه مامانم گفت بریم بیرون یه دور بزنیم شاید من ساکت بشم خلاصه من رو سوار ماشین

کردن ورفتیم دور دور کردیم وبه یه جای رسیدم که یه سری چیزهای خوشگل داشت ما هم پیاده

شدیم ومامان یشنهاد داد تا من رو ببرن با این چیزهای خوشگل بازی کنم مامان هم گفت بیا مهدی سوار

سرسرش کنیم من رو می برد بالا می زاشت ویهوی منو هل می داد می اومدم پایین اولش ترسیدم ولی

بعدش خیلی خوشم اومد وفهمیدم اسمش سر سره هست بابایم هم گفت سوار تاپش کنیم واونم خیلی

دوست داشتم کلی خوشم اومد

   

حالا فهمیدم من از صبح چم شده بود همش گریه می کردم دلم سرسره بازی وتاب بازی می خواستم

خودم نمی دونستم  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

خاطره مامان بردیا
18 بهمن 90 16:54
وای خوش به حالت که رفته بودی پارک... پس حسابی خوش گذشته آره؟! اون عکسی که توی سرسره داری لیز می خوری خیلی نازه
آهو
18 بهمن 90 18:08
وای منم بازی
سپید مامان علی
19 بهمن 90 19:07
خوش به حال مهدی جونی شدهههههه....کلی تاب بازی و سرسره بازی کردهههههههههه
مامي گل
20 بهمن 90 14:51
وااااي خب منم ميبردي ديگه ( باران )
صوفی مامان رادمهر
23 بهمن 90 10:23
آخ جون چه کیفی کرده پسرم.... خوش به حالت... من سرسره... خیلی عکسات قشنگ شده عزیزممم
هدی مامان مبین
9 اسفند 90 17:09
خاله میگفتی مبین هم میامد دیگه قربون اون تیپت برم